سلام دبستان
تقديم به همه بروبچه های درس ومدرسه ديروز (مالكان و جستجوكنندگان معصوميت های ديروز)
ای دبستانی ترين احساس من
اولين روز دبستان بازگرد
كودكی ها شاد وخندان بازگرد
باز گرد ای خاطرات كودكی
بر سوار اسبهای چوبكی
خاطرات كودكی زيباترند
يادگاران كهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مكارو دزد دشت وباغ
روز مهمانی كوكب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
كاكلی گنجشككی با هوش بود
فيل نادانی برايش موش بود
با وجود سوز وسرمای شديد
ريز علی پيراهن از تن ميدريد
تا درون نيمكت جا ميشديم
ما پرازتصميم كبری ميشديم
پاک كن هايی زپاكی داشتيم
يک تراش سرخ لاكی داشتيم
كيفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ كاه بود
مانده در گوشم صدايی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همكلاسيهای من يادم كنيد
بازهم در كوچه فريادم كنيد
همكلاسيهای درد و رنج وكار
بچه های جامه های وصله دار
مردم بی التفات، احوال سرد
كودكان كوچه اما مرد مرد
كاش هرگز زنگ تفريحی نبود
جمع بودن بود و تفريقی نبود
كاش ميشد باز كوچک ميشديم
لا اقل يک روز كودک ميشديم
ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچها كه بودش روی دوش
اي معلم ياد وهم نامت بخير
ياد درس آب وبابايت بخير
ای دبستانی ترين احساس من
بازگرد اين مشقها را خط بزن
اولين روز دبستان بازگرد
كودكی ها شاد وخندان بازگرد